کد مطلب:102488 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:291

پیک آشتی و انجامین تیر در ترکش











جریر بن عبدالله بجلی از استانداران عثمان بود كه امام پس از به دست گرفتن

[صفحه 403]

خلافت، او را هم مانند همه ی كارگزاران پیشین، ازكار بركنار كرد و به كوفه فراخواند. جریر به كوفه آمد و چون سركشی و بهانه جویی معاویه را شنید، از امام درخواست كرد كه چون پیكی از سوی او به نزد معاویه برود و سخنش را از نزدیك بشنود و و حق را به گوش او برساند و از سركشی و نافرمانی بازدارد. مالك اشتر كه از پیشینه ی دوستی جریر با معاویه آگاه بود، با بدگمانی بدین پیشنهاد نگریست و به امام گفت: اگر او را بدین كار بفرستی جریر هم به معاویه خواهد پیوست و و دشواری دو چندان خواهد شد. لیكن امام كه جریر و روحیه ی او را بهتر می شناخت، با نگرش و پیش بینی مالك همسازی نشان نداد و اگرچه به پذیرش حق از سوی معاویه هیچ امیدی نداشت، اما برای اتمام حجت و بستن جلو هرگونه انتقادی كه ممكن بود در آینده از سوی ساده اندیشان در این باره ابراز شود، با رفتن جریر موافقت كرد و راهكاری روشن به دست او داد مبادا معاویه او را فریب دهد و به سوی خود كشاند.

جریر به دمشق رفت و جریان را با معاویه در میان گذاشت، معاویه بی آن كه آشكارا حق را نپذیرد، با امروز و فردا كردن در پاسخ روشن دادن به پیغام امام، جریر را نزد خود نگاه داشت و برای دگرگون ساختن كارها به سود خود به زمینه چینی پرداخت. یاران امام كه چنین دیدند، از وی خواستند كه بی درنگ با سپاهی آماده به جنگ معاویه برود. امام به خوبی می دانست كه سرانجام چاره ای جز این نخواهد داشت، لیكن نبرد تنها ابزاری است برای رسیدن به هدف، آن هم پس از سود نبخشیدن دیگر ابزارها و كسانی كه هدفشان پرورش و به بالندگی كشانیدن انسانهاست، نه فرمانروایی كردن بر بشرها و دل خوشی كردن به ابزارها و نیروها، جنگ را انجامین درمان می دانند كه «آخر الدواء الكی»: انجامین دارو داغ كردن است. از این رو در برابر پافشاری یاران برای جنگ بدانان گفت:

«ان استعدادی لحرب اهل الشام و جریر عندهم، اغلاق للشام و صرف لاهله عن خیر ان ارادوه. ولكن قد وقت لجریر وقتا لایقیم بعده الا

[صفحه 404]

مخدوعا او عاصیا. و الرای عندی مع الاناه، فارودوا و لا اكره لكم الاعداد.»[1].

بی گمان فراهم كردن ساز و برگ و آماده شدنم برای جنگ با مردم شام در هنگامی كه جریر نزد آنان است، بستن در آشتی بر روی شام و بازگرداندن مردمش از هرگونه كار به گزیده ای است اگر خواستار آن باشند. لیكن برای جریر زمانی هنگام كرده ام كه از آن پس جز مانند نیرنگ باخته ای یا از فرمان سركشیده ای در آنجا نمی ماند. و نگرش من اندیشیدن در كار همراه با درنگ كردن است، پس شما هم به نرمی

[صفحه 405]

و سنجش روی بیاورید و در همین حال آماده شدن را برای شما ناخوش نمی دارم.

امیرالمومنین كه می خواست به هر روی انسان پرورش دهد، پیوسته می كوشید كه از راه جنگ و خشونت و داغ كردن زخن كه انجامین درمان است بپرهیزد و زمینه را برای آگاه شدن افراد و بازگشتن به سوی حق و در نتیجه بالیدن و به خداگونگی رسیدن فراهم كند. معاویه، همانند دیگر فرمانروایانی كه هدفشان سوار شدن بر گردنهاست، می كوشید مردم شام را در ناآگاهی و نادانی نگاه دارد و با فریب آنان را گمراه و از حقیقت دور گرداند. امام، برخلاف شیوه ی چنین فرمانروایانی، چون هدفی دیگر داشت، پیوسته در آگاه سازی و فراهم ساختن زمینه ی بازگشت به سوی حق، می كوشید، لیكن نه تا آنجا كه هدف از دست برود و دشمن بتواند از این شیوه به زیان مردم و به سود خود بهره ببرد، از این روی برای این كه زمان به سود معاویه سپری نشود، می گوید برای جریر زمان معینی تعیین كرده ام و رهنمودهای بایسته را به او داده ام، بنابراین اگر بخواهد از آن زمان سود نجوید، یا فریب معاویه را خورده نادانسته زمان را در اختیار او گذاشته است، یا آگاهانه چنین كرده كه در آن صورت از فرمان من بیرون رفته است.

اگر چه امام چنین نقشه و برنامه ای دارد، اما چون می داند كه دشمن به هیچ روی به حق گردن نمی نهد، به یاران می گوید: بی آن كه شتابزده یا نسنجیده دست به كاری بزنند، از آماده شدن آنان برای جنگ نیز جلوگیری نمی كند و این كار درست و سنجیده ی آنان برایش ناخوشاین نیست، زیرا اگر معاویه به خوی انسانی بازگشت و حق را پذیرفت و جنگی پیش نیامد، می توان همه ی آمادگی ها را از میان برداشت و ساز و برگ را در راه آبادانی و سازندگی به كار برد و اگر نپذیرفت، چنان كه احتمال آن بسیار است، آمادگی یاران امام كار را به پیش می اندازد و بهتر می توانند به هدف خود دست یابند.

[صفحه 406]

چون ماندن جریر در دمشق به درازا كشید و امام پی برد كه معاویه با امروز و فردا كردن، آهنگ فریفتن جریر و بهره بردن از زمان را دارد، چنین نامه ای برای جریر نوشت:

«اما بعد، فاذا اتاك كتابی فاحمل معاویه علی الفصل و خذه بالامر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیه، او سلم مخزیه، فان اختار الحرب فانبذ الیه و ان اختار السلام فخذ بیعته. و السلام.»[2].

پس از مقدمه، هنگامی كه نامه ام به تو رسید معاویه را به یكسره كردن كار وادار كن. و به كار قطعی و آهنگ استوار بگیر، آنگاه وی را در

[صفحه 407]

میان گزینش جنگی دربدر سازنده، یا یك آشتی خواركننده آزاد بگذار، پس اگر جنگ را پذیرفت همان را به پیش او بینداز و اگر آشتی را برگزید بیعتش را بگیر. و بدرود.

در این نامه امام از جریر می خواهد كه سخن آخر و آهنگ بی بازگشت معاویه را بگیرد. واز او بخواهد كه بی هیچ بهانه ای راه خود را آزادانه و آگاهانه برگزیند و مسوولیت سرانجام هر گزینه را به گردن گیرد. اگر جنگ را برگزید بداند كه سپاهی گران به سویش روانه خواهد شد كه پایانی جز شكست و گریختن و آواره شدن شكست خوردگان ندارد.و اگر آشتی را پذیرفت، چون با خودداری نخستین خود، دشواریهایی برای جهان اسلام فراهم ساخت و اكنون به اجبار و زور و بی آن كه بخواهت، به آشتی گردن گذاشته، جز خواری برای او و ارج و نیرو برای مسلمانان نتیجه ای ندارد. اگر جنگ را برگزید همان گزینه را در پیش روی او بینداز تا بداند كه ما از جنگ هراسی نداریم و اگر پیك می فرستیم و به گفتگو تن درمی دهیم، از آن روست كه حقیقت برای مردم ناآگاه كه معاویه آن را از آنان پوشانیده است، آشكار شود و بر همگان حجت تمام شود. و اگر آشتی را برگزید، به گفتار او بسنده نكن، برای این كه نتواند راه گشایشی برای رسیدن به خواست خود بیابد، بیعت او را بگیر و پیمان فرمانبرداری را با او استوار گردان.

چون معاویه از پیش، راه خود گزیده بود و هیچ تلاشی نتوانست او را از كژراهه بازگرداند، امام اندیشه ی خود در این روزها و آهنگی را كه از این اندیشه گرفته بود، چنین به آگاهی دیگران رسانید:

«قد قلبت هذا الامر بطنه و ظهره حتی منعنی النوم، فما وجدتنی یسعنی الا قتالهم، او الجحود بما جاء به محمد صلی الله علیه و آله و سلم، فكانت معالجه القتال اهون علی من معالجه العقاب و موتات

[صفحه 408]

الدنیا اهون علی من موتات الاخره.»[3].

پشت و روی این كار را زیر و رو كرده چنان در آن نگریسته ام كه خواب را از من بازداشته است، دریافتم كه چاره ای برایم نمانده است مگر پیكار با آنان، با نپذیرفتن و نادیده انگاشتن آنچه محمد (ص) آورده است، درنتیجه دیدم كه دچار شدن به رنج پیكار برای من بسی آسانتر است از گرفتار شدن به كیفر و مرگهای این جهان بسی بر من آسانتر است از مرگهای جهان دیگر.

[صفحه 409]

امام در این سخن به واقعیت تلخی اشاره می كند كه در هر حال گریبانگیر شده است، با بررسی ژرف و همه سویه ی گرفتاری معاویه برای مسلمانان و جهان اسلام، بدین نتیجه دست یافته است كه چاره ای جز گزینش یكی از این دو راه ندارد: یا جنگیدن با معاویه و دار و دسته ی او، یا نادیده گرفتن رسالت پیامبر گرامی اسلام. هر دو، برای مسلمانان فاجعه و مصیبت به بار می آورد: جنگ با مردم مسلمان شام یعنی رویارویی برادران با یكدیگر و كشته شدن و از بین رفتن نیروهای با ارزش از هر دو سوی و بازماندن دشمنی ها و كینه ها و بداندیشی ها و كج اندیشی ها در میان مسلمانان برای همیشه و پذیرش درخواست معاویه و دادن شام به او نیز برابر است با نادیده گرفتن آموزه ها و رهنمودهای پیامبر و قرآن و به رسمیت شناختن آیین و فرهنگ جاهلیت و موافقت با كمرنگ شدن و سپس زدوده شدن آثار و نشانه های اسلام. در میان این دو مصیبت، امام آن را كه آسانتر و اثرش كم تر است می پذیرد و بدین وسیله به جهانیان و به تاریخ با بانگ بلند و به روشنی اعلام می كند كه در برابر اصول ارزشها و پایه های آیین سرمویی سازش نباید كرد، زیرا سازش و گذشت در اصول، زاویه ی انحراف را تا پایان این جهان و تا روز رستاخیز بیشتر می كند و نه تنها در این زندگی انسانها را به رنج و كژی و جانورخویی و سقوط و پستی دچار می سازد كه در آن جهان نیز در برابر میزان عدل الهی باید پاسخگو بود و چون هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست، كیفری بسیار شدید در انتظار خواهد بود!


صفحه 403، 404، 405، 406، 407، 408، 409.








    1. از كلام 43 نهج البلاغه.
    2. نهج، نامه ی 8.
    3. همان، از خطبه ی 54.